The Pianist
8.5 (میانگین رآی 710,359 نفر)
85 نمره منتقدین
8.8 امتیاز کاربران ( 131 رای)

The Pianist ( 2002 )

تاریخ انتشار : 2003/03/27
ولادیسلاو (برودی) که یک نوازنده متبحر پیانو است ، مشغول یک اجرای رادیوئی است که انفجار یکی از بمب های آلمان نازی استودیوی رادیو ورشو را به هم می ریزد. ورشو تحت حمله نازی ها قرار گرفته و خانواده ثروتمند ولادیسلاو از جمله پدر ، مادر ، برادرش هنریک و خواهرانش بعد از اشغال این شهر ناچار به ترک آپارتمان مجهزشان هستند. رفتارهای خصمانه ای که با یهودیان می شود این خانواده را نیز می آزارد اما هنوز هیچ کس هدف واقعی این برنامه را نمی داند ، تا اینکه نازی ها یهودیان را سوار یک واگن باری می کنند تا به جایی نامعلوم ببرند. یکی از آشنایان خانواده در پلیس یهودی او را بیرون می کشد و با کمک دوست دیگری در آپارتمانی پنهان می شود. مدتی بعد ورشو غرق گرسنگی ، نکبت و بیماری می شود و ولادیسلاو با مو و ریشی بلند مدام تغییر مکان می دهد تا کسی او را پیدا نکند ، اما سروانی آلمانی ولادیسلاو را در خانه ای متروکه پیدا می کند و …
The Pianist
  • توضیحات :

    نسخه هایی که با این نماد CC نشان داده شده‌اند شامل زیرنویس چسبیده فارسی هستند که در زمان پخش قابل فعال سازی هستند.

    کیفیت: BluRay 2160p 4K حجم : 6.72 گیگابایت انکودر: YIFY
    کیفیت: BluRay 1080p حجم : 2.2 گیگابایت انکودر: NightMovie CC
    کیفیت: BluRay 1080p حجم : 2.37 گیگابایت انکودر: YIFY
    کیفیت: BluRay 1080p x265 حجم : 1.11 گیگابایت انکودر: NightMovie CC
    کیفیت: BluRay 720p حجم : 1.1 گیگابایت انکودر: NightMovie CC
    کیفیت: BluRay 720p حجم : 1.34 گیگابایت انکودر: YIFY
    کیفیت: BluRay 720p x265 حجم : 550.89 مگابایت انکودر: NightMovie CC
    • Carol
      آیا این نقد برایتان مفید بود ؟
      Carol
      جمعه, ۰۴ آب‍ ۱۳۹۷ ساعت ۱۶:۳۳
      • نقش آفرینی بازیگران :
      • موسیقی متن :
      • جلوه های ویژه :
      • تأثیرگذاری :
      • داستان کلی :
      نقاط قوت
      • روایت داستان
      • عدم یک طرفه رفتن داستان فیلم
      نقاط ضعف
      • هشدار اسپویل!!!! جا داشت به اون شخصیت سروان آلمانی بیشتر پرداخته بشه و یا حداقل یک پیشنه کوچکی بهش بده.
      “پیانیست” ساخته رومن پولانسکی داستان یک یهودی لهستانیٍ، یک موسیقیدان کلاسیک می باشد که با رنج و خوش شانسی از واقعه Holocaust ( قتل عام یهودیان در لهستان ) نجات پیدا کرد.

      این یک فیلم هیجان انگیز نیست و از هرگونه اغواگری و فریبکاری برای ایجاد تعلیق دروغین و برانگیختن احساسات پرهیز می کند. فیلم شاهد پیانیست برای آنچه که دیده و برایش اتفاق افتاده می باشد.

      پولانسکی به ما نشان می دهد که نجات او پروزی محسوب نمی شود وقتی تمام کسانی که او دوستشان داشت، دیگر زنده نبودند. پولانسکی در صحبت از تجربه هایش، مرگ مادرش در اتاق گاز را آنچنان دردناک دانسته که به گفته خودش تنها مرگ او می تواند به این رنج پایان دهد.

      فیلم بر مبنای داستان واقعی زندگی نوازنده پیانوی یهودی، ولادیسلاو اشپیلمن در دوران جنگ جهانی دوم در لهستان و اشغال این کشور توسط آلمان به قلم خودش ساخته شده ‌است. وی در آن دوران آثار موسیقی شوپن را در ایستگاه رادیویی ورشو می‌نواخت. خانواده اشپیلمن خانوداه خوشبختی بودند و در آغاز جنگ در امنیت بودند. واکنش اولیه آنها این بود: ما هیچ جا نمی رویم.

      ما تنگ تر شدن حلقه نازیها را شاهدیم. خانواده او از گزارش های مربوط به اعلام جنگ انگلیس و فرانسه علیه آلمان دلگرم می شدند، به خاطر اینکه نازیها به زودی عقب رانده می شوند و زندگی به حالت عادی بر می گردد.

      اما چنین اتفاقی نمی افتد. یهودیان شهر مجبور به تسلیم دارایی هایشان و نقل مکان به حومه شهر می شوند. در یک نمای تیره می بینیم که دیواری آجری برای جدا کردن آنها از شهر ساخته می شود.

      یک نیروی پلیس یهود برای اجرای قوانین نازیها، به اشپیلمن پستی در این نیرو پیشنهاد می کند، اما او امتنا می کند، اما یک دوست خوب که به این نیرو پیوسته، بعدا زندگی اشپیلمن را با بیرون کشیدن او از قطاری که عازم کمپ های مرگ است نجات می دهد.

      سپس فیلم داستانی بلند و باورنکردنی از چگونگی نجات اشپیلمن از جنگ با پنهان شدن در ورشو و کمک نیروی مقاومت لهستان تعریف می کند.

      در طول فیلم چندین بار می شنویم که اشپیلمن به دیگران اطمینان می دهد که همه چیز به حالت اول باز می گردد، این ایمان و عقیده او بر پایه اطلاعات و یا خوش بینی او نیست، بلکه این ایمان از هنر او سرچشمه می گیرد.

      خود پولانسکی نیز از نجات یافتگان Holocaust است. نجات او، و همچنین پدرش، به اندازه نجات اشپیلمن اتفاقی بود و شاید همین مسئله علت اصلی جذب شدن پولانسکی به این داستان است.

      استیون اسپیلبرگ سالها قبل تلاش کرده بود تا نظر پولانسکی را برای ساختن ” فهرست شیندلر ” جلب کند، اما او امتنا کرد. شاید به دلیل اینکه داستان شیندلر روایت شخصی بود که نجات افراد را از Holocaust سازماندهی می کرد، در حالیکه پولانسکی با توجه به تجربه اش می دانست که تقدیر و شانس نقش غیر قابل تصوری را در سرنوشت اکثر نجات یافتگان بازی می کرد.

      فیلم در لهستان – جایی که پولانسکی از زمان ساختن اولین فیلمش ” چاقو در آب” (۱۹۶۲) در آنجا کار نکرده بود – و در پراگ در یک استودیوی آلمانی فیلمبرداری شد.

      پولانسکی با مجموعه های غول پیکر، خیابانی را دوباره دوباره خلق می کند که آپارتمانی که اشپیلمن به کمک دوستانش در آنجا مخفی شده بود به آن اشراف داشت. از پنجره بلند ساختمان پیانیست می تواند دیوارهای حومه شهر را ببیند و حدسهایی راجع به جنگ بزند. اشپیلمن برای مدتی امنیت دارد اما گرسنه، تنها، بیمار و وحشت زده است.

      هم اکنون پایان جنگ نزدیک است و شهر ویران شده، در یک صحنه اشپیلمن در میان ویرانه ها اتاقی پیدا میکند که یک پیانو به طور کنایه آمیزی در آن باقی مانده اما او دیگر شهامت نواختن ندارد.

      صحنه های پایانی فیلم شامل مواجه اشپیلمن با یک سروان آلمانی است که به طور اتفاقی محل اختفای او را پیدا کرده است. من توضیح نخواهم داد که چه اتفاقی می افتد اما به نظر من کارگردانی پولانسکی در این صحنه و استفاده او از وقفه ها و پرداختن به جزییات استادانه است.

      برخی از اظهار نظرها در مورد “پیانیست ” آن را خشک و بی روح قلمداد کرده اند. شاید این حالت سرد و بی عاطفه بازتابی از آنچه که پولانسکی می خواهد بگوید باشد.

      تقریبا تمامی یهودیان واقعه Holocaust کشته شدند، بنابر این تمام داستان های نجات یافتگان نمایش نادرستی از یک حادثه واقعی با جانشین کردن پایانی دروغین است.

      معمولا پیام این داستان ها این است که این قهرمانان با جرات و شهامت خودشان را نجات داده اند. خوب، بعضی به این صورت نجات پیدا کردند اما بیشترشان قربانی شدند و نکته دردناک این است که با تحمل رنج و سختی بسیار نتوانستند نجات پیدا کنند.

      در راستای احترام به قربانیان، “The Gray zone” ساخته “تیم بلیک نلسون” صادقانه تر و نزدیک تر به حقیقت است، او در این فیلم به ما نشان می دهد که چگونه یهودیان گرفتار در سیستم نازیها مجبور به انجام اعمال غیر انسانی برای نجات خود می شدند.

      با نشان دادن اشپیلمن به عنوان یک بازمانده و نه یک مبارز یا قهرمان – به عنوان مردی که همه تلاش خود را برای نحات زندگیش انجام می دهد اما بدون خوش شانسی و کمک چند نفر دیگر خواهد مرد – پولانسکی احساسات عمیق خود را منعکس می کند: او علی رغم خواسته اش زنده می ماند و مرگ مادر زخمی التیام نیافتنی برای او باقی می گذارد.

      بعد از جنگ متوجه می شویم که اشپیلمن در ورشو باقی می ماند و تمام عمرش را به عنوان یک پیانیست فعالیت می کند.

      او زندگینامه خود را پس از جنگ بلافاصله نوشت و به چاپ رساند، اما به وسیله سران کمونیست توقیف شد. به خاطر اینکه برخلاف توافق نامه های پذیرفته شده میان گروه های مختلف سیاسی بود ( به عنوان مثال در کتاب او بعضی یهودیان افرادی منفعت طلب و در مقابل یک آلمانی انسانی خوب نشان داده شده است).

      کتاب در سال ۱۹۹۰ دوباره منتشر شد و توجه پولانسکی را جلب کرد که نتیجه اش ساخت این فیلم بود.

      این فیلم از نشان دادن نجات اشپیلمن به شکل یک پیروزی بزرگ امتناع می کند و در عوض آن را به صورت داستانی از دید یک شاهد عینی که در آنجا حضور داشته و حوادث را دیده و به خاطر می آورد، روایت می کند.

      منتقد: راجر ایبرت
    • spain
      آیا این نقد برایتان مفید بود ؟
      spain
      شنبه, ۱۹ فر ۱۳۹۶ ساعت ۰۳:۰۹
      • نقش آفرینی بازیگران :
      • موسیقی متن :
      • جلوه های ویژه :
      • تأثیرگذاری :
      • داستان کلی :
      نقاط قوت
      نقاط ضعف
      نمی‌توان «رومن پولانسكی» را با فیلم پیانیست شناخت. او در این فیلم نگاه متغیر و نوعی نوآوری در كار خود ایجاد كرده است. پولانسكی كه از سینمای بعد از جنگ لهستان برخاسته است این بار خاطرات تلخ خود را مرور می‌كند و به سالهای زجرآور 1939 تا 1945 برمی‌گردد و یك هنرمند را از چنگال نازیها بیرون می‌كشد. سالهایی كه او خود آنها را به خوبی می‌شناسد و هیچگاه از ذهنش محو نمی‌شوند. او كه خود از نجات یافتگان فاجعه نسل‌كشی است و حتی مادرش در اردوگاه مرگ آشویتز كشته شده است بهتر می‌تواند در چند فصل نهادین فیلمش آن روزگار رنج‌آور را تصویر كند و بیننده را متحیر سازد. پولانسكی در این فیلم با اینكه سعی دارد دیدگاهها و آمال اومانیستی خود را حفظ كند به نوعی رئالیسم و ایستایی رسیده است. دوربین او از استانداردهای هالیوود تبعیت نمی‌كنند و بیشتر از زاویه چشم آدمهای فیلم بر پرده رخ می‌نمایانند. هرچند بستر این فیلم جهودكشی و زجر نافرجام آدمهای آن دوره است و ممكن است از این حیث همچون فهرست شیندلر باشد اما یك تفاوت اساسی و بنیادی با چنین فیلمی دارد، این تفاوت چیزی نیست مگر مقابله هنر و هنرمند به عنوان ایده‌ال بشری و نجات‌بخش چنین نژادی با مخوف‌ترین واقعه جوامع انسانی یعنی جنگ و شرارت و خونریزی. پولانسكی استادانه این دو پدیده را در كنار هم قرار داده است بطوریكه تضاد ایجاد شده هم بر ارزش هنر می‌افزاید و هم وقاحت آدم‌كشی را بیش از پیش آشكار می‌سازد. هرچند تحقیر انسان همچون فهرست شیندلر در جای‌جای فیلم چون پتكی بر سر بیننده كوبیده می‌شود اما آنچه حائز اهمیت است جاودانگی هنر در درجه اول و هنرمند در درجات ثانویه است، هنر زنده می‌ماند حتی اگر تمام انسانها با خنجر آبگون ظلم و جهل مصله شوند. برای او این مهم نیست كه هنر در اختیار چه كسی است، تنها اهمیت در ذات هنر است. به سكانس كلیدی رویارویی افسر نازی كه نوازنده پیانو است با اشپیلمن (با بازی به یاد ماندنی آدریان برودی) توجه كنید. هنرمند هنرمند را می‌یابد و او را نجات می‌دهد و این همان چیزی است كه ذهن پولانسكی را به خود معطوف داشته است. او در فیلمهای قبلی خود مانند بچه رزماری، دیوانه‌وار و ماه تلخ بیشتر جنبه‌های فرمالیستی اثر خود را در نظر گرفته اما پیانیست با اینكه اینگونه نیست بسیار خوش‌ساخت از كار درآمده است و البته این فیلم برای او نوعی ادای دین محسوب می‌شود. فیلم داستان نجات اشپیلمن به شكلی مذبوحانه و انتحاری از چنگال نازیها یا به تعبیری «بی انسانیتی» است كه بر اساس خاطرات او تصویر شده است هرچند بخشهایی از فیلم را خاطرات واقعی دوران كودكی خود پولانسكی تشكیل می‌دهد برای مثال می‌توان به رفت و آمد مخفیانه بچه‌ها به گتوی یهودیان و سركشیدن سوپ از روی زمین توسط پیرمرد گرسنه اشاره كرد. پولانسكی در این فیلم همچون آثار قبلی‌اش روابط شخصی آدمها، دلبستگیها، دغدغه‌ها و رویكردهای انسانی آدمهای فیلمش را مورد توجه قرار می‌دهد. او هنر را می‌ستاید و به شكلی استعاری جاودانگی هنر را فریاد می‌زند. پیانیست حكایت تنهایی و امید است. داستان تلاش سرسختانه انسان برای زنده ماندن و باقی بودن. این مهم در نیمه دوم فیلم كاملاً مشهود است. پیانیست از دو جنبه درخور توجه است، یكی اهمیت به انسان و دوم ارزش برای هنر. همین است كه پیانیست را ماندگار می‌كند؛ دقیقاً همچون آثار به جا مانده از یك هنرمند متعهد. پیانیست تراژدی ارزش‌گذاری برای هنرمند انسان‌صفت است و چیزی بیش از این نیست.

      دیالوگهای به یاد ماندنی فیلم:

      "اشپیلمن: نمیدون چطوری ازت تشكر كنم.

      افسر نازی: از خدا تشكر كن. اون باعث میشه كه ما زنده بمونیم. "

      "اشپیلمن: (هراسان به سربازان روسی) شلیك نكنید!‌ من لهستانی‌ام! آلمانی نیستم!

      افسر روس: پس چرا اون پالتوی مسخره رو پوشیدی؟

      اشپیلمن: سردم بود!"

      "اشپیلمن: من جایی نمی‌رم!

      هلینا: خوبه پس منم جایی نمی‌رم.

      مادر: مسخره بازی در نیارین، ما باید با هم باشیم.

      اشپیلمن: ببین. . . اگه قرار باشه بمیرم ترجیح میدم تو خونه خودم باشم. اینجا می‌مونم. "

      "اشپیلمن: میدونم كه زمان مسخره‌ای برای گفتن این حرفه. . . اما. . .

      هلینا: چی؟

      اشپیلمن: تو خیلی خوب به نظر میای.

      هلینا: (بغض كرده) ممنونم. "

      "افسر نازی: بعد از جنگ چكار میكنی؟

      اشپیلمن: پیانو می‌زنم. تو رادیوی ملی لهستان.

      افسر نازی: اسمت چیه؟ می‌خوام برنامه‌تو از رادیو گوش بدم.

      اشپیلمن: اسمم اشپیلمنه.

      افسر نازی: اشپیلمن؟ برای یه پیانیست اسم خوبیه. "


      نویسنده: شیدا مقانلو
      منبع:نقد فارسی

عناوین مشابه

Inglourious Basterds (2009)
8.3
 کلنل هانس لاندا یک فرد نازی و به شدت یهود ستیز است. او به دلیل دشمنی‌اش با یهودیان لقب شکارچی یهودی دارد. آلدو یهودی و سردسته‌ی گروه حرامزداه‌ها است. این گروه بسیار خشن است و روی پیشانی قربانیانش سواستیکا حک می‌کند. هدفشان کشتن نازی‌ها و در نهایت کشتن هیتلر است ...